1- سايت تئوري مثلث حيات
2- نظر مركز زلزله شناسي كاليفرنياي جنوبي
3- پاسخ صليب سرخ آمريكا به نظريه آقاي Copp
بازيهايي آسيايي قطر درحالي پايان يافت كه همچنان ، عربها سعي در جمعآوري تاريخ ِ پر افتخار، دارند و از اين بابت به افسانههاي ايراني هم رحم نكردند و قصه شهرزاد، به نام خود نبشتند و رقص شمشير بجاي آوردند و به ريش ما هم خنديدند ..
ورزشكاران غيور هم براي اينكه دل ِ صاحب ِ ورزش خود را نشكنند ، 48 مدال ِ درهم(به ازاي هر 5 نفر ، يك مدال) به جيب زدند تا اين قول ِ او هم ، به سرنوشت باقي قولهايش دچار نشود.
مدال برنزي هم در فوتبال گرفتيم تا مصطفوي بار ديگر بر خود ببالد و از شيوه برزيلي تيمش بگويد ، در حاليكه سيمونز به برزيل خواهد رفت و باز نخواهد گشت و باز،عادل ، از وي، قولهاي ِ داده شده و فراموش شدهاش را بازخواست نمايد و او باز هم بگويد كه فيفا هيچ ... نخواهد كرد ، همچنانكه جابربن الكل (لوح ِ ساده!)
و فراموش نكنيم ، قول 14 تايي مدالهاي كشتي را كه به 10 تايش بسنده كرديم تا بهانه نامهرباني داوران را به رييس فدراسيون سابق واليبال هديه كنيم و به يادش آوريم كه شايد بهتر بود همان آقابالاسري واليبال را ميكرد، آنوقت شايد سَبُكي ِ ششم جدول بودن را كمتر حس ميكرديم.
و از ياد نبريم ، هندباليستها و بسكتباليستهايما ن را كه غيورانه ، مدالهاي برنز را به سبد مدالهايمان ريختند و مطمئناً قدرشان را كسي نخواهد دانست.
و به جواد خياباني اشارتي بس كه همه ورزش ما، رضا زاده و همه افتخار ما ، مدال او نيست.
"روزانه صدها سيب از درخت ميافتاد و كسي به آن توجهي نداشت، ليكن نگاه تيزبين، ذهن متفكرو پرسشگر نيوتن بود كه از اين حركت ، جاذبه را كشف كرد."
جمله بالا ، در ابتداي نامههايي است كه از طرف شهرداري ، براي شهرونداني ارسال شده است كه از طريق سايت شهرداري در تعامل با آن بودهاند. درا ين نامه ،" از شما شهروند عزيز تقاضا دارد با دريافت كدِ نظارت ، به جمع ناظرين افتخاري اداره مشاركتهاي مردمي ِ مركز نظارت همگاني شهرداري تهران (1888) پيوسته و در نهضت شهروندمداري و عدالت محوري " به آنها بپيونديد.
سايت شهرداري تهران ، به لطف مرد ِمكانيزه دوستِ سابق ِ ناجا و شهردار فعلي تهران ، قاليباف ، داراي زير سيستمهاي فعالي همچون 137 ، 1888 ، درخواست آرم طرح ترافيك ، پرداخت عوارض نوسازي ، پرداخت عوارض خودرو ، جستجوي اموات بهشت زهرا ، مشاهده پرونده شهرسازي و بخشهاي نسبتاً جديد ِ آدرس ياب شهر تهران و جديدِ ثبت اطلاعات مسافربرهاي شخصي ميباشد كه در كنار آن اطلاعات مفيدي نيز در خصوص شهر تهران و زندگي شهري وخدمات آن ارائه ميكند.
روزشمار پروژههاي شهري هم در كنار سايت ، كار تابلوهاي نصب شده در كنار پروژهها را انجام ميدهد ، گرچه بين تابلوي پروژه برج ميلاد و روزشمار برج ميلاد درخود سايت ، يك روز اختلاف است ، اما پويايي سايت در بخش خبرها و همچنين زيرسيستمهاي نامبرده شده ، در مقايسه با نام شهرداري ، قابل تامل و توجه هستند.
پيگيريهاي كه در خصوص چند مورد ، ثبت ِ درخواست در سيستم 137 انجام شد ، گوياي نظارت وپيگيري دقيق براي اين سيستم ميباشد.
بايد قبول كنيم تنها كم لطفي داوران، روح خراش ِ ورزشكاران ما نيست ، كه كم محبتي و تبعيض ِ مسوولان نيز بار گرانتري بر دوش اين عزيزان است. يوسف كرمي پس از 4 مسابقه كه در هر كدام ، بيم ناداوري ، نيز علاوه بر جو سنگين مسابقه ، فشار مضاعفي بر وي داشت ، پا به فينالي نهاد كه حريف وي ، يك مبارز بود كه هر حركت هوشمندانه وي ، مي توانست كرمي را از مدال آوري باز دارد . او ديگر حريف دهها كيلو فولاد نبود . او نياز به هشياري ، دقت ، چابكي و تمركزي داشت كه ارزشش از بالا بردن وزنههاي دويست كيلويي كمتر نبود.
آيا گناه كرمي و بيباك نداشتن رمز يا اباالفضل(ع ) است ؟ نداشتن پيشنهاد تابعيت از ديگر كشورهاست؟
آيا سرودهاي حماسي را فقط براي حسين رضازاده ساختهاند ؟ آيا رضازاده در نمايش ، حرفهاي شده است؟
و مهدي بيباك حق داشت كه گريست ، زحمت يكسال تمرين مداوم او به مكرِ اعراب حيله گرو ثروتشان باخت و او غريب ماند ، در صحنه اي كه هيچكدام از صاحبان امر حضور نداشتند .
هرچه هم او را طلايي بخوانيم ، از دردش نخواهد كاست.
اما به هيچوجه خردهاي هم بر هنر رضازاده در شكستن ركوردها، كسب مدالها و افتخارات نيست و بي ترديد، همه اينها حاصل سختكوشي و تمرينات سنگين اوست . او افتخار همه ايرانيان است ، اما بدور از نمايش .
اگر ازآن دسته افرادي هستيد كه گهگاه با خواندن در حمام ، خود را يكي از بنيانگذاران موسيقي و حافظان هفت دستگاه تصور ميكنيد،اگر گهگاه مادر خود راآميتاباچاني و رفيقتان را جان ويني صدا ميزنيد،اگر عشق فرديني هستيد، اگر آدرس 100 تا استوديوي صدابرداري و دوبله را يادداشت كردهايد، اگر ويژه نامههاي دوبله مجله فيلم را حرف به حرف خوانديد و خيالبافي كرديد، اگر حتي براي تست گويندگي اخبار هم به راديو رفته باشيد و محلتان نگذاشته باشند ، اكنون وقت شكوفايي استعداد شماست.
اين روزها ، شبهاي چهارشنبه ، شاهد پخش سريالي با نام زير تيغ هستيم. سريالي كه هنرمندانه توسط محمدرضا هنرمند كارگرداني شده است و از آن نوع مجموعههايي است كه كمترين ايراد فني و هنري بر آن وارد است. خوش ساخت ، بي ريا و صميمي .
همان صميميتي كه در جورابهاي آبي ِ اوس جعفر(آتيلا پسياني) تا زلالي ِ اشك چشمهاي اوس محمود (پرويز پرستويي) تو را تا انتهاي سريال مي نشاند.
از شعار، كليشه، فلسفه ، مكتب ، سبك و ... هيچ خبري نيست . همه چيز عين زندگي است ،اصلاً خود زندگي است. جليقه قهوهاي محمود كه به سختي شكمش را ميپوشاند ، سمبل ِ زندگي يك انباردارِسادهِ قشرِ كارگري است كه در اوج پريشاني روحي ، همراهي دختركوچكش را درخريد مدادرنگي براي وفاي به عهد، در اولويت ميگذارد.
رامين راستاد (خسرو) ، جواني كه به نظر شرور ميرسد و سابقه دستيارِ كارگرداني نيز دارد ،خواهد توانست در اين سريال براي خود نقطه جهشي ايجاد نمايد ، همچنانكه رحيم ، شاگرد ِ محمود.
دراين سريال ، حتي نگهبان كارخانه هم در نقش خود ، حرفهاي مينمايد كه يا در اين سريال همه هنرمندانه ايفاي نقش كردهاند يا هنرمند از آنها توانسته چنين بازي ِ دلنشيني بگيرد ، كه در هردو حال دست مريزاد.
قطعاً ، بزرگان تئاتر همچون سياوش تهمورث ، پرويز پرستويي، آتيلا پسياني و فاطمه معتمدآريا در كنار جواناني مثل كورش تهامي و الهام حميدي كه در خلق اين مجموعه 24 قسمتي ، سهيم هستند ، ميتوانند نام اين سريال رادر كنار مجموعههاي هزاردستان و خاك سرخ ثبت نمايند.
علاوه بر بازيگري ، از داشتن تيتراژ قوي و موسيقي غني آنهم نبايد ساده گذشت كه اين نه فقط بخاطر ارادتي خاضعانه است كه به حسين عليزاده دارم ، بلكه بخاطر نوآوري و عمق موسيقي است كه او بي ترديد در هر اثر خود بجاي ميگذارد.
معمولا در سازمانهاي بي هدف ، كارمندان براي اينكه عدم كم كاري خود را توجيه كنند ، مرتب گلايه از بيبرنامگي سازمان و نبود طرح وبرنامه دارند. وقتي تعدادي پروژه و كار تحويل ميگيرند ، بخاطر نبود زمانبندي مناسب و عدم تواانايي در برنامهريزيهاي كاريشان و سردرگمي كاري ، از نداشتن اولويت برنامهها مينالند و معتقدند ، بايد اولويتها مشخص شود تا طرحها به ترتيب اهميت از ديد مديران ارشد و طي زمانبندي مناسب انجام شوند.
اما واقعيت چيز ديگريست ، اگر در هياتهاي مذهبي شركت كرده باشيد يا اردوهاي فرهنگي ، يا همايشها و ...، خواهيد ديد روشي مدرن به نام مديريت هياتي حاكم بر اينگونه برنامههاست. بدين معني كه هر كس به فراخورِ سن ، تجربه ، فيزيك بدني ويا حتي رو(از خانواده پررو) به تنهايي يا چند نفري اداره مراسم را به عهده ميگيرند و مراسمي مانند جشن قهرماني استقلال ، جام جهاني اسكي روي چمن ، جشن قهرماني پاس ، مراسم خوانندگان كليپ جام جهاني در باشگاه انقلاب و مشابه آن را خلق ميكنند.(اگر نمونههاي بيشتري سراغ داريد ، بفرماييد) . در اينگونه مديريت برنامهها ، برنامهريزي زماني ، تقدم وتاخر اجراي برنامه يا فازهاي يك پروژه و حتي تخصيص منابع انساني مرتبط ، خواسته يا ناخواسته دچار هرج و مرج قابل توجهي مي شوند و چون در نهايت نيز،هيچ مقام نظارتي يا ارزيابي براي كنترل عملكرد و اجراي صحيح اين برنامهها وجود ندارد ، تا مراسم بعدي فقط يكسري تشكيل پرونده و بررسي كارشناسي و گزارش باقي ميماند.
بي ربط اما واقعي :
- همشهري 30/8/82
"سخنگوي وزارت امور خارجه توجه و كمك به مردم فلسطين را مهم ترين اولويت كاري دولت هاي اسلامي در اوضاع كنوني دانست"
- همشهري 22/3/84
"علي لاريجاني : ...بنابراين اولويت كاري دولت اميد، بهبود بخشيدن به وضعيت معيشتي مردم است.."
- پورتال اصفهان
"استاندار اصفهان گفت : محروميت زدايي و ايجاد اشتغال مهمترين اولويت كاري دولت است كه با جديت در سراسر كشور دنبال ميشود."
سايت خبري صدا وسيما
"حاج علی اکبری با اشاره به اجرای برنامههای دولت در سفرهای استانیدرخصوص ساخت اردوگاهها, ورزشگاهها و خانه های جوانان گفت : توسعهزیرساختهای لازم برای استفاده جوانان در اوقات فراغت اولویت کاری دولت است."
خانه ملت 10/5/84
"عضو كميسيون برنامه و بودجه افزود: ايجاد اشتغال با توجه به جمعيت كشور كه عمدتا جوان هستند، شاهد كاهش بيكاري بوديم هر چند اين موضوع در حال حاضر نيز به عنوان اولويت كاري دولت آينده مطرح است."
اخبار رياست جمهوري 1/7/84
"رييس جمهوري: بازسازي بم، اولويت كاري دولت است."
كيهان 8/6/84
"نمايندگان مجلس شوراي اسلامي معتقدند مهمترين اولويتهاي كاري دولت جديد مبارزه با فقر و فساد و تبعيض و توجه ويژه به محرومين و جوانان است."
كيهان 17/1/85
"سيدمهدي هاشمي در مراسم معارفه معاون عمراني استانداري استان مركزي افزود: يكي از اولويتهاي كاري دولت، مقاوم سازي خانه هاي شهري و روستايي است."
هفته پيش به توصيه و تشويق يكي از اين دوستان ِعشق ِE-shop براي سورپريز رزي ، كتاب شوايك رو به مسووليت كتابلاگ عزيزاز سايت Iranbin انتخاب كردم و بعد از قِرو فِر هاي پرداخت الكترونيكي و تاكيد فراوون براي ارسال بسته در روز دوشنبه و كادوپيچي و الصاق كارت و ...، يكسره مواظب برنامههاش بودم كه تا قبل از ظهر دوشنبه رو، خونه بمونه و حتي از بيرون رفتن با دوستاش هم منصرفش كردم. خلاصه از شنبه تا دوشنبه رو همش دستپاچه كه اين بسته به دستش برسه. تازه اونم بي مناسبت و همينطوري.و صبح دوشنبه منتظر تلفن كه بگه :" واي چيكار كردي" و از اين حرفا و منم ... كِيف بشم كه زنگ زد (با صداي كاملاٌخوابآلود وشاكي) گفت :" يه نفر اينفدر زنگ خونه رو زد و منم باز نكردم تا پشيمون شد و زنگ بقيه طبقات رو ميزد. نميدونم چيكار داشت" . من كه تا اون لحظه 32 دندون ِ تمام بودم فقط تونستم بگم : اَه .
خلاصه تا ساعت ده ونيم شب رو منتظر بوديم كه هر كدوم از همسايهها كه بسته رو تحويل گرفته ، ورداره بياره (گندي به اين سورپريز زده شد كه هيچوقت يادم نميره) . ديگه ساعت ده و نيم خودم زنگ تمام طبقات رو زدم تا طبقه سوم گفت بسته پيش ماست. وقتي بالا رفتم و چشمهاي قرمز و پف كرده همسايه رو ديدم، فهميدم اونم مثل خودم زود ميخوابه و من با اين سورپريز لعنتي همه رو امروز زابراه كرده بودم.
رزي هم چيزي نگفت كه از كتاب خوشش اومده يا نه . فقط قول داده كه مي خونش.
دستش درد نكنه كه مي خونش.
سوم خرداد 61 ، كلاس دوم دبستان بودم و اونروز زودتر اومدن دنبالم توي مدرسه و اينهم از اون اتفاقات شيرين بود كه ممكن بود ماهي يه بار پيش بياد كه زودتر از زنگ آخر بيان توي كلاس و صدات كنن كه وسايلت رو جمع كن، بيرون منتظرتن.
تصاوير مبهم شادي مردم و برف پاككنهاي گل زده و بوق و....و در همين حد. من ازجنگ فقط آژير قرمز كه از ساختمان سيلو پخش ميشد و پناهگاه و بمباران و فرار يادم مونده و گاهي هم بردن تن ماهي و شكرو...براي ارسال به جبهه وچه اصرار داشتن كه يه نامه هم بزاريم روش.
" ممّد نبودي ببيني شهر آزاد گشت ..." صداي مسعود كرامتي و آهنگ عليقلي روي صحنههاي نبرد خرمشهر. چهره خود جهان آرا . تناقض عجيبي ذهنم رو مشغول كرده. يه بياعتمادي. اگه اينم الان بود، دو دستي آويزون ميزاي شوراي شهر بود و دم از تكليف ميزد يا مث خيلياي ديگهشون تو جامعه حل ميشد و منتظر صدور كارت هوشمند سوخت ميشد يا براي رياست فدراسيونها ، مجبور به افشاگري درچپاول بيتالمال و ناديده گرفتن آبروي افراد ميشد و بدون اينكه نگاهي به آمار بيكاري بياندازه ، دوست نداشت عضويتهاش رو هم در ستاد و سازمان و بنياد و .... از دست بده و اي .. اگه حق الجلساتش هم ميرسيد، خوب خدا رو شكر. شايدم دوست داشت به عنوان سهمش، بجاي هلاكوخان ِ سازمان تربيت بدني باشه و هر روز تو يه استان راجع به فينال جام حذفي قاطعيت نشون بده.
ولي توي چهرههاي كساني كه من ديدم فقط شور بود ، هدف ، عشق، نميدونم به هر حال مث انرژي روزهاي اول يه دانشجو كه ميره سركار وموتور وار كار ميكنه ،براي اونا هم يا اولش بوده يا واقعاً عاشق بودن يا نميدونستن كه بعدها اونا هم ممكنه سياست زده و تجارت پيشه و قدرت طلب دركنار همة افراد جامعة سيبزميني شكل مون ، روزمرّگي رو تجربه كنن.
- اه اه اينقدر بدم مياد الكي احساساتي ميشم و جفنگ مينويسم كه....
موج عزيز، اين پست را درحالي مينويسم كه در عين ناباوريت ، تيم حذف كنندة ميلان ِ تو (كه در حال حاضر هم بوي اتهاماتي ازش بلند شده ) ، قهرمان شد. ديشب ، در حاليكه به سختي تونستم خودم را بيدار نگه دارم و نگران از گل اول آرسنال، اما با ته دل اميدواري ، دقايق پاياني را به اميد فرستادن يك SMS ِ لج درآر برات ، سپري كردم. ديشب اين رونالدينيهوي زشت و جذاب ِ ما گرچه كار خارق العادهاي نكرد و برخلاف هميشه، عصبي بنظر ميرسيد ولي رايكارد ِ بزرگ با تعويضهاي هوشمندانهاش ، باعث به ثمر رسيدن 2 گل براي تيمش شد ومن نفهيدم تو چرا همچين شبي را بايد در اتوبوس سر كني و من مجبور باشم تمام لحظات مهم بازي را برايت گزارش SMS گونه ، ارسال كنم. بيزحمت از اين به بعد براي بازيهاي حساس ، يكجا باش كه تلويزيون (يا حداقل راديو) باشه .
آمّا :
رايكارد از بازي عالي والدز و اتئو تقدير كرد و گفت : تيم 10 نفره آرسنال باز هم خطرناك بودند و سازمان يافته و ما مترصد امتياز مساوي بوديم كه اين روي قدرت بازيكنان ما خيلي تاثير گذاشت.
ونگر گفت : من احساس ميكنم ما بازي عالي ارائه داديم و همه كار كرديم .ما شانس بسيار كمي را در 20 دقيقه آخر داشتيم و اين بسيار مشكل بود. بنظر من گل اول آنها آفسايد بود.
ونگر گفت در حال حاضر تمام سعياش براي نگه داشتن هانري در آرسنال است و اين ديگر دست خود هانري است كه بخواهد بماند يا نه.
ينس لمن نيز با قبول كارت قرمزش گفت : داور ميتوانست به بارسلونا آوانتاژ دهد ولي چون مجبور به تصميمگيري سريع بود ،ممكن است تصميم صحيحي نگرفته باشد.
در پايان امتيازات بازيكنان را اينجا ببينيد.
با ابتكار جديد انگليسيها،شركتهاي ارايه دهنده اينترنت و شبكه ، كابلكشيهاي فيبرو شبكه خود را از طريق كانالهاي فاضلاب انجام ميدهند.
" رئيس اداره بازرسي و يكنواختي اداره كل مراقبت پرواز شركت فرودگاه هاي كشور، در ادامه خاطرنشان كرد: خرابي يا نقص فني رادار موجود در فرودگاه مهرآباد طي ايام سال نقش مهمي در تاخير پروازها ايفا مي كند. وي در ادامه تاكيدكرد: اين رادار كه هم اكنون نقش هدايتي فرودگاه امام خميني را نيز بر عهده دارد، همان تاثير تاخير پروازها را به فرودگاه امام منتقل مي كند. اكبري اضافه كرد: البته نصب يك رادار اضافي در فرودگاه امام تا حدودي از تاثير نقص فني رادار فرودگاه مهرآباد بر تاخير پروازها كاسته است."
بوي بهار نارنج. همينجا، هشت سال پيش، در همين روز، بي آلايشترين و ساده ترين پيوند روزگار امروز در شكوهمندترين ساعت روز بسته شد. هشت سال پيش، روز، روز ِ علي بود و امسال، روز ِمحمد.
امروز كه در كنار صفحه، ليست بلاگرولينگ ظاهر شد، ناباورانه به خود سايت blogrolling رفتم و ظاهر بي فيلترشو ديدم.
هميشه هم نميشه شاكي بود . امسال انصافاً حضور پليس، مخصوصاً توي جاده و راهها ، هم چشمگير بود و هم مؤثر. جاده فيروزكوه كه هميشه جولانگاه كساني بود كه فرهنگ و پولشون هميشه سرو ته بوده، اينبار به لطف حضور گسترده پليس ، آروم بود. همه به نظم، همه به خط و اينا به صفا و لطافت طبيعت اونجا افزوده بود. در يه موردِ ديگه هم كه خودم از اتوبان قم به سمت تهران بر ميگشتم، بخاطر رانندگي وحشيانه يك راننده اتوبوس كاشان به اولين الگانس پليس كه رسيدم، تذكري دادم و اونا هم بلافاصله و به سرعت ، اتوبوس رو در عرض ده دقيقه متوقف كردن و البته ، جريمه. بعداً هم از ما خواستن با حدود فاصله 10 دقيقه ديرتر حركت كنيم تا مبادا راننده اتوبوس ، مزاحمتي ايجاد كنه. (هميشه هم الگانس ها بد نيستن!)
يه مورد ديگه هم كار ارزنده وزارت راه و ترابري بود كه در دوبانده كردن جاده فيروزكوه ، سالهاست در تلاشن و ميشه گفت كم كم ، جاده مطمئني داره ميشه. از سمت تهران ، تقريباً تا گردنه گدوك هفتاد درصد ، جاده دو طرف، جدا شده و مزاحمتهاي ماشيناي سنگين اون مسير،دركندي ترافيك، كمتر شده.
با هر مناسبت ،سيلي از Email و SMS رو سرت ميريزه. به هر كدوشون كه نگاه ميكني توشون رنگي از احساس نيست.. تَهِ هر كدومشون ، برچسب ِ " وظيفه و از سَر واكردنه" . چرا؟ براي اينكه توي هيچ كدوم از اونا اسمي از تو نبردن. اگه Email هست كه ميبيني به يه لشگر آدم فرستاده شده و يا توي ارسالهاي حرفهايتر، پشتِ CC و BCC قايم شدن و تو فقط يه "Dear Friend" اي. همين.
بخاطر همين دست و دلت به جواب دادن نميره. اصلاً هيچ چيز به اندازه يه تلفن خشك و خالي و لمس صداي اونطرف ، بهت مزه نميده. يه جور انتقال حسّه.
تبريكهاي الكترونيكي بي دردسرترو كمهزينه ترن ولي بي بو و خاصيت. توي اين 2 سال اخير تنها، دو تا E-Tabrik خوشحالم كردن . يكيش يه كليپ بود كه سامي پارسال فرستاد و يكيش هم ايميل امسال محمد س.خ عزيز كه هر دوشون كاملاً شخصي بودن و نه گروهي.
من با تلفن از خجالت همه درميام. اگه تاخيري بوده ، به بزرگي خودتون ببخشين.
از ایشان به عنوان پدرعلم پارازیت ایران سوال شده ، آیا واقعاً جنابعالی مجری طرح پارازیت ماهوارهاي بودهايد؟
جواب : "نه اصلاً چنین چیزی به این صورت كه شما ميگوييد نبودهاست.ما به دلیل اینکه دانشگاهی هستیم ، پروژههاي مختلفی انجام ميدهيم. در نتیجه يك پروژه هم در زمینه پارازیت ماهواره انجام دادیم كه پروژه دانشجويی بود و داشت انجام میشد و منهم به نوعی مسئول این پروژه بودم. اما اینکه این پروژه يك طرح عظیم بوده باشد اصلاً اینگونه نبود."
در جام جهانی 1990 وقتی که به اجبار، گزارشهای بی محتوا و خالی از حس بهروان و کوتی را گوش می دادی ، رنج ِشنیدن ِنظرات ِ کارشناس ِبرنامه هم بیشتر عذابت می داد.یکی از این کارشناسانی که به همراه گزارشگر و در دقایقی بین بازی ، به نظراتش اهمیت نمی دادیم و سخنان بی منطقش را با اکراه می شنیدیم، کسی نبود جز امیر حاج رضایی.
سالها گذشت و او برگشت. اما اینبار او کارشناس ِهمراه ِ بهروان نبود. امیر حاج رضایی ِفعلی، گامهای بلندی را طی کرده بود و اصولی را آموخته بود. او دیگر نه تنها درس فوتبال را در سطوح کلاسیک وحرفه ای می داند، بلکه سخنانش به ادبیات غنی هم مجهز شده است و همین رسایی ِ کلام وی ، دیدن برنامه نود را در زمان حضور او به عنوان کارشناس ، دلپذیرتر می کند. تلفیق ِ شیوایی بیان با تاکتیک و تکنیک فوتبال ، از پارامترهای موفقیت اوست.
به هر حال او هم با شناخت مخاطب خود ، خوب می داند که دور ماندن از زمان و بروز نبودن ، چه سرنوشتی را برایش رقم خواهد زد.