۰۷ تیر ۱۳۸۱

من گنجي پنهان بودم،مي خواستم شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم. (حديث قدسي)
جزاي آنكه نگفتي شكر روز وصال
شب فراق نخفتي لاجرم زخيال
دگر به گوش فراموش عهد سنگين دل
پيام ما كه رساند مگر نسيم شمال
غزال اگر به كمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در كمند غزال
جماعتي كه نظر را حرام مي دانند
نظر حرام بكردند و خون خلق حلال
تو بر كنار فراتي ،نداني اين معني
به راه باديه دانند قدر آب زلال
به خاكپاي تو داند كه تا سرم نرود
ز سر بدر نرود همچنان اميد وصال
حديث عشق چه حاجت كه بر زبان آيي
به آب ديده خونين نوشته صورت حال
به ناله كار ميسر نميشود سعدي
وليك ناله بيچارگان خوشست ،بنال

۰۴ تیر ۱۳۸۱

۲۹ خرداد ۱۳۸۱

اين جام جهاني هم امسال عجب نقش متفاوتي نسبت به
جامهاي قبلي داره!!! هر چي پيش بيني كرده بوديم غلط
از آب در اومده!!!
يك توصيه:
خواهش مي كنم فيلم كاغذ بي خط را نبينيد!
من الان در حال ماموريتم.

۲۶ خرداد ۱۳۸۱

الان ساعت 1:33 نيمه شبه و من وارد بيست و نهمين سال زندگيم شدم
خدا كنه نميرم!!!!! تولدم مبارك
اوضاع كاملاً بحرانيه ، ولي همه چيز تحت كنترله!!!
خسته ام مثل هميشه
رزي هم تب جام جهاني گرفته ،همه تيمهاي محبوبش يكي يكي حذف شدند
و الان دوست داره تمام بازيكنان تيم سوئد به مرگ عجيبي دچار بشن تا
ديگه اونطوري اشكهاي باتيستوتا را در نيارند.