۰۴ اسفند ۱۳۸۰

يأس فلسفي:
استاد مي گويد:
-اراده : اين چيزي است كه مردم زمان درازي در مورد آن ترديد داشته اند:
"چه كارهايي را به خاطر بي ارادگي انجام نداده ايم و چه كارهايي را به
خاطر خطرناك بودن آنها؟"
مثالي در مورد آنچه به اشتباه فقدان اراده پنداشته ميشود،
"صحبت با بيگانه ها"ست. چه يك مكالمه ،يك برخورد ساده يا يك گفتگوي
عممي باشد،بندرت با بيگانه ها صحبت ميكنيم و هميشه ميگوييم:
اينطور بهتر است.
بدين ترتيب در پايان نه ياري رسانيم و نه زندگي ياريمان ميكند.
اين فاصله ،ما رامهم و با اعتماد به نفس مي نماياند.اما در حقيقت مانع آن
ميشويم كه آواي فرشته مان از راه واژه هاي ديگران تجلي يابد.

روزمرّگي :
پريشب به خاطر موتورسواري جماعتي رو زابراه كرديم.
حكايت اينه كه ما صاحب يه موتور شديم ولي از اونجا كه گواهينامه نداريم
هر بار كه موتورو بيرون ميبريم بايد به چند خانواده خبر رسيدن به مقصد و
سالم بودنمونو در هر قسمت از مسير اطلاع بديم. خونه دوستمون رسيديم به
داداشمون زنگ زديم كه رسيديم. از خونه دوستمون، خونه اون يكي رفتيم
به داداشمون و دوستمون زنگ زديم كه رسيديم. اگه يه جا ديگه بعدش ميرفتيم
همينطور بايد سلسله مراتبي به داداشمونو و دوستمونو و اون يكي دوستمون
زنگ ميزديم. بابا اين كه نشد زندگي. يا ماشين زيرت ميگيره يا خودت ميري
زير ماشين يا نميري زير ماشين. پس يك سوم احتمال زنده موندنمون هست.
حيف كه بايد موتورو بفرستيم شمال.جاش چقدر خاليه...

اطلاع رساني:
اين دو تا سايت براي كساني كه به مسافرت و جاهاي ديدني علاقمندند:
1-http://www.mediatour.qc.ca
2-http://www.virtualtourist.com

۰۳ اسفند ۱۳۸۰

از امروز قصد دارم ساختار وبلاگمو تغيير بدم،جوريكه همه چيزي بشه توش
پيدا كرد.ساختار جديد به اينصورت است كه يادداشتهاي هر روز شامل سه
بخش خواهد بود:
1-يأس فلسفي : شامل هر چيزيه كه به نظر خودم دلنشينه! (اعم از شعر،سخن،تكه داستان و ...)
2-روزمرّگي : نوشته هايي مربوط به همان روز يا يادداشتي از خودم.
3-اطلاع رساني : هر گونه مطلب علمي ، فرهنگي و ... بدرد بخور.
در اولين فرصت وبلاگو به روز ميكنم.

۲۷ بهمن ۱۳۸۰

در دوراني كه سنت اگزوپري نويسنده به عنوان خلبان هواپيماي پستي در
صحرا خدمت ميكرد ، يكبارهمراه دوستانش در فرودگاه جمع شدند،چون يكي
از كارگران مراكشي مي خواست به شهر زادگاهش برگردد. توانستند هزار
فرانك برايش جمع كنند. يكي از خلبانها كارگر را تا كازابلانكا رساند و پس
از بازگشت ، ماجرا را چنين تعريف كرد:"همين كه رسيديم،شام را در بهترين
رستوران صرف كرديم،انعامهاي سخاوتمندانه اي پرداخت و پول نوشيدني همه
را همه را داد. با پولي كه مانده بود، براي كودكان روستايش اسباب بازي خريد.
اين مرد هيچ شم اقتصادي ندارد."
سنت اگزوپري پاسخ داد: برعكس،او خوب ميدانست بهترين سرمايه هاي جهان
انسانها هستند.با اينگونه خرج كردن ،توانست دوباره احترام هموطنانش را به
دست آورد كه بعدها به او كار ميدادند.سرانجام فقط يك برنده ميتواند چنين بخشنده
باشد.

۲۳ بهمن ۱۳۸۰

الان در شركتم. با اينكه نبايد وقت شركتو براي اينكار صرف كرد
ولي يه لحظه چون احساس كردم
"آن دورها آوايي است ... در دلم چيزي هست... مثل يك بيشه نور ..."
پس بايد مينوشتم.
خدا كنه اين احساس كه" آدم تو وبلاگش مينويسه
چون بقيه ميخونن " در من از بين بره

۲۱ بهمن ۱۳۸۰

خورشيد مي زمشرق ساغر طلوع كرد

امان از دست اين وبلاگ و وبلاگخوندن.
از جمعه صبح كه بيدار شدم و الان هم يكشنبه صبحه ، فقط يك ساعت خوابيدم.
الان هم ديرم شده بايد بلند شم برم سر كار.
خب تا شب كه يه سري اينورا بزنم.!

امشب از ديدن وغور در وبلاگهاي اين عزيزان كلي محظوظ! شدم.
دستتون درد نكنه : خاطرات و ژينا
لينكها وكلي مطالب خواندني دارند.
حتما يه سري بزنيد.

۱۹ بهمن ۱۳۸۰

خواستم و گفتي:
"خداوند از آسمان آب فرستاد وزمين را با آن پس از مردنش زنده گردانيد
و در اين نشانيست براي گروهي كه گوش شنوا دارند."
برگرفته از كتاب "تفسير ادبي,عرفاني قرآن مجيد" ,خواجه عبدالله انصاري:"
يكي از عرفاي نامي ,انجمني داشت.يكي از آن انجمن برخاست وگفت :اي شيخ دلي داشتم
تازه و روشن,و وقتي صافي و روزگاري با نظام, آه كه روزگار بر من بشوريد و آن وقت صفا
و روزگار از من برفت. اكنون تدبير چيست؟
شيخ فرمود: اي جوانمرد بنشين كه ما همه در اين ماتم نشسته ايم.
-----------------------------------------------------------------------------
پير طريقت گفت: خدايا داني به چه شادم ,به آنكه من نه به خويشتن افتادم
, تو خواستي نه من خواستم.دوست بر بالين ديدم چون از خواب برخاستم.

...بنده بايد به حقيقت بداند كه نعمت و شدت همه از خداوند است و بلا و راحت همه
به اراده اوست,دل در ديگري نه بندد و شفاي درد از جز او نخواهد و بداند كه زيان بخش
و سودبخش هر دو يكي است. پادشاه بر سود وگزند و كليددارجدايي و پيوند, سودنماي
سودرسان و سپردن سودها بر او آسان و سودها همه به دست او نه به دست كسان.

۱۸ بهمن ۱۳۸۰

بوف كور

در زندگي زخمهايي هست كه مثل خوره روح را آهسته در انزوا مي خورد و مي تراشد.
اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد،چون عموما عادت دارند كه اين دردهاي
باور نكردني را جزو اتفاقات و پيشامدهاي نادر و عجيب بشمارند و اگر كسي بگويد
يا بنويسد،مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند آن را با لبخند شكاك
و تمسخر-آميزتلقي بكنند- زيرا بشر هنوز چاره و دوائي برايش پيدا نكرده و...
آيا روزي به اسرار اين اتفاقات ماورا طبيعي،اين انعكاس سايه روح كه در حالت اغما و
برزخ بين خواب و بيداري جلوه مي كند كسي پي خواهد برد؟
خدايا , خودت خوب ميدوني كه ما تا آخرش واستاديم.
تو حالا هي گير بده . باز اگه تو بخواي كم نمياريم.ولي شاكيم
قبول كن كه حق دارم شاكي باشم ,بابا من كه مدتهاست هر روز ازت ميخوام
ولي بهش نميدي.چرا؟ امتحانه؟ بسه ديگه. ديگه بيشتر از اين؟ كمه؟
نميدونم چي ميگم ,درست ميگم , بد ميگم , اصلاً بايد بگم يا نه؟ به هرحال بايد بهت ميگفتم ,
اين بهتره تا اينكه ازت رو برميگردوندم .
ولي نه , ما هنوزم دربست تا آخرش باهات هستيم.تو هم بالاغيرتاً راه بيا.خب؟
يه خورده فقط, يه روزنه , يه ...

يه تشكر هم از عمورضا