۰۹ خرداد ۱۳۸۵

آبادان

مطلبي رو توي وبلاگ آقاي سربخشيان خونده بودم كه اشاره به حركت صدا وسيما داشت در پخش موسيقي آذربايجاني از در وديوار و اون رو توهين بيشتري نسبت به هموطنان آذري مي دونست و مثال قشنگي زده بود از پخش موسيقيهاي كردي در هفته وحدت، كه اين يعني ...
اما امروز در يه حركت دو ضرب راديو پيام يه ترانه آباداني پخش كرد كه تو اون از همه محلات آبادان و رسم و رسوماتش مي‌خوندن،
بابا مردمي . توجه به همه قوميتها. بابا ايران يكپارچه. از اين همه وحدت و همدلي لذت برديم.
در شبهاي برره ، رسمي بود كه اگر اعتراضي داشتن، شيشه‌هاي خونه‌هاي خودشون رو مي شكستن ، فكر مي‌كردم اين يه اغراقه. اما همچين رسمي هست .
------------------------------------------------------------------------------------
وبلاگ رزي هم ديگه مثل خودش ديگه داره كم كم ميره تو مايه‌هاي جام جهاني .شايد اونجا هم نوشتم، البته اگه ما رو تو اين زمينه قابل بدونه. اوه داره شعرگونه ميشه.بسه ديگه.

۰۶ خرداد ۱۳۸۵

Iranbin و سورپريز

هفته پيش به توصيه و تشويق يكي از اين دوستان ِ‌عشق ِ‌E-shop براي سورپريز رزي ، كتاب شوايك رو به مسووليت كتابلاگ عزيزاز سايت Iranbin انتخاب كردم و بعد از قِرو فِر هاي پرداخت الكترونيكي و تاكيد فراوون براي ارسال بسته در روز دوشنبه و كادوپيچي و الصاق كارت و ...، يكسره مواظب برنامه‌هاش بودم كه تا قبل از ظهر دوشنبه رو، خونه بمونه و حتي از بيرون رفتن با دوستاش هم منصرفش كردم. خلاصه از شنبه تا دوشنبه رو همش دستپاچه كه اين بسته به دستش برسه. تازه اونم بي مناسبت و همينطوري.و صبح دوشنبه منتظر تلفن كه بگه :" واي چيكار كردي" و از اين حرفا و منم ... كِيف بشم كه زنگ زد (با صداي كاملاٌ‌خواب‌آلود وشاكي) گفت :" يه نفر اينفدر زنگ خونه رو زد و منم باز نكردم تا پشيمون شد و زنگ بقيه طبقات رو ميزد. نميدونم چيكار داشت" . من كه تا اون لحظه 32 دندون ِ تمام بودم فقط تونستم بگم : اَه .

خلاصه تا ساعت ده ونيم شب رو منتظر بوديم كه هر كدوم از همسايه‌ها كه بسته رو تحويل گرفته ، ورداره بياره (گندي به اين سورپريز زده شد كه هيچوقت يادم نميره) . ديگه ساعت ده و نيم خودم زنگ تمام طبقات رو زدم تا طبقه سوم گفت بسته پيش ماست. وقتي بالا رفتم و چشمهاي قرمز و پف كرده همسايه رو ديدم، فهميدم اونم مثل خودم زود ميخوابه و من با اين سورپريز لعنتي همه رو امروز زابراه كرده بودم.
رزي هم چيزي نگفت كه از كتاب خوشش اومده يا نه . فقط قول داده كه مي خونش.
دستش درد نكنه كه مي خونش.

۰۴ خرداد ۱۳۸۵

كذب است آقا. كذب

روزنامه كانادايي National post بخاطر انتشار خبركذب مربوط به نحوه لباس پوشيدن اقليتهاي مذهبي در ايران، رسماً عذرخواهي كرد.نحوه برخورد و رعايت آداب ديپلماسي در رسانه هاي معتبر جهاني قابل توجه است.غير از اين نمونه، آنها هيچوقت نام يك مقام بلندپايه ايراني يا ساير كشورها را بدون پيشوند" آقا" خطاب نمي‌كنند ، در حاليكه ممكن است ما از يك تريبون رسمي هرآنكس را كه ديني غير از اسلام دارد، حيوان (يا در نهايت ادب ، چهارپا) خطاب كنيم.
لقمان حكيم فراموش كرد كه بگويد : بي‌ادبي ازكه آموختي ؟ از با ادبان.

۰۳ خرداد ۱۳۸۵

دوم خرداد يا 18 تير

چهارشنبه 3/3/85
* از ديروز اميرآباد شمالي باز شلوغ شده ، دانشجويان تحصن كردند.از چهاراه امير‌آباد به بالا كلاً تحت كنترل پليس است و هيچ ماشيني حق ورود به اين خيابان را ندارد. امروز صبح هم تعداد زيادي آمبولانس در چهاراه امير‌آباد و داخل خيابان مستقر بودند.
گفته ميشود بروز نا‌آراميها در پي درگيري نگهبانان كوي دانشگاه با دانشجويي كه ظاهراً براي ورود كارت دانشجويي به همراه نداشته، شروع شده كه منجر به مصدوميت دانشجوي مذكور شده كه البته احتمالاً ، جوّ‌چند روزه معترضين به كاريكاتور روزنامه ايران نيز بي تاثير نبوده است.
پي نوشت:
1- اينجا توضيحات بيشتري ارائه شده كه تمام شايعات بالا را رد ميكند.
2- علت اصلي شروع درگيريها به نقل از روز
4- گزارش كامل ايسنا از حوادث ديشب و امروز كوي دانشگاه. ميگه ختم به خير شده!
---------------------------------------------------------------------------
* بالاخره بعد از رسواييهاي تيم يوونتوس ، كاپلو(يا نسخه ايتاليايي داوود بهبودي خودمون) مدير عامل باشگاه يوونتوس شد. البته حرف رزي بي حساب نيست كه آتيش اون مكالمات تلفني زير سر خود كاپلو بوده و از 2 سال پيش، هواي موبايل مجي را داشته.

۰۲ خرداد ۱۳۸۵

"ممّد نبودي ببيني"


سه شنبه 2/3/85

سوم خرداد 61 ، كلاس دوم دبستان بودم و اونروز زودتر اومدن دنبالم توي مدرسه و اينهم از اون اتفاقات شيرين بود كه ممكن بود ماهي يه بار پيش بياد كه زودتر از زنگ آخر بيان توي كلاس و صدات كنن كه وسايلت رو جمع كن، بيرون منتظرتن.
تصاوير مبهم شادي مردم و برف پاك‌كنهاي گل زده و بوق و....و در همين حد. من ازجنگ فقط آژير قرمز كه از ساختمان سيلو پخش ميشد و پناهگاه و بمباران و فرار يادم مونده و گاهي هم بردن تن ماهي و شكرو...براي ارسال به جبهه وچه اصرار داشتن كه يه نامه هم بزاريم روش.
" ممّد نبودي ببيني شهر آزاد گشت ..." صداي مسعود كرامتي و آهنگ عليقلي روي صحنه‌هاي نبرد خرمشهر. چهره خود جهان آرا . تناقض عجيبي ذهنم رو مشغول كرده. يه بي‌اعتمادي. اگه اينم الان بود، دو دستي آويزون ميزاي شوراي شهر بود و دم از تكليف مي‌‍‍زد يا مث خيلياي ديگه‌شون تو جامعه حل ميشد و منتظر صدور كارت هوشمند سوخت ميشد يا براي رياست فدراسيونها ، مجبور به افشاگري درچپاول بيت‌المال و ناديده گرفتن آبروي افراد ميشد و بدون اينكه نگاهي به آمار بيكاري بياندازه ، دوست نداشت عضويتهاش رو هم در ستاد و سازمان و بنياد و .... از دست بده و اي .. اگه حق الجلساتش هم مي‌رسيد، خوب خدا رو شكر. شايدم دوست داشت به عنوان سهمش، بجاي هلاكوخان ِ سازمان تربيت بدني باشه و هر روز تو يه استان راجع به فينال جام حذفي قاطعيت نشون بده.
ولي توي چهره‌هاي كساني كه من ديدم فقط شور بود ، هدف ، عشق، نميدونم به هر حال مث انرژي روزهاي اول يه دانشجو كه ميره سركار وموتور وار كار ميكنه ،براي اونا هم يا اولش بوده يا واقعاً عاشق بودن يا نمي‌دونستن كه بعدها اونا هم ممكنه سياست زده و تجارت پيشه و قدرت طلب دركنار همة افراد جامعة سيب‌زميني شكل مون ، روزمرّگي رو تجربه كنن.
- اه اه اينقدر بدم مياد الكي احساساتي ميشم و جفنگ مي‌نويسم كه....

۰۱ خرداد ۱۳۸۵

آنيما و آنيموس ؟

اين مطلب سامي جاي تامل داشت : " آنيما روان مونث درون مرد است يا طبيعت زنانة مستتر در مرد و همينطور آنيموس كه طبيعت مردانه مخفي در زن...."
البته اون شعر سروده خودش هم در انتهاي مطلب يه دهن شهرام ناظري رو طلب ميكنه.داداشمونه ديگه. بايد تحويلش بگيريم.

۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۵

بيل و سيمانتك


اين بيل ، بيل به دست به جون تمام شركتهاي كامپيوتري افتاده و هر روز صداي يكيشون رو در مياره:

اينبار شركت سيمانتك در خصوص تكنولوژي بكار رفته در ويندوز ويستا كه از Veritas گرفته شده ،‌از مايكروسافت شكايت كرده، خواستار حذف تكنولوژي storage در محصولات ويندوز، خصوصاً ويستا شده است. اما مايكروسافت اين ادعاها را بي پايه خوانده است و مدعي است كه تمام حقوق مالكيت ايده (intellectual property rights ) شركت Veritas را در سال 1994 خريداري كرده ‌است. سيمانتك سال گذشته با مبلغ 10.2 بيليون دلار مالكيت Veritas را از آن ِ خود كرد.
منبع : Pcworld.com

۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵

بارسلون قهرمان





پنج شنبه 28/2/85

موج عزيز، اين پست را درحالي مي‌نويسم كه در عين ناباوريت ، تيم حذف كنندة ميلان ِ تو (كه در حال حاضر هم بوي اتهاماتي ازش بلند شده ) ،‌ قهرمان شد. ديشب ، در حاليكه به سختي تونستم خودم را بيدار نگه دارم و نگران از گل اول آرسنال، اما با ته دل اميدواري ، دقايق پاياني را به اميد فرستادن يك SMS ِ لج درآر برات ، سپري كردم. ديشب اين رونالدينيهوي زشت و جذاب ِ ما گرچه كار خارق العاده‌اي نكرد و برخلاف هميشه، عصبي بنظر مي‌رسيد ولي رايكارد ِ بزرگ با تعويضهاي هوشمندانه‌اش ، باعث به ثمر رسيدن 2 گل براي تيمش شد ومن نفهيدم تو چرا همچين شبي را بايد در اتوبوس سر كني و من مجبور باشم تمام لحظات مهم بازي را برايت گزارش SMS گونه ، ارسال كنم. بيزحمت از اين به بعد براي بازيهاي حساس ، يكجا باش كه تلويزيون (يا حداقل راديو) باشه .

آمّا :
رايكارد از بازي عالي والدز و اتئو تقدير كرد و گفت : تيم 10 نفره آرسنال باز هم خطرناك بودند و سازمان يافته و ما مترصد امتياز مساوي بوديم كه اين روي قدرت بازيكنان ما خيلي تاثير گذاشت.
ونگر گفت : من احساس ميكنم ما بازي عالي ارائه داديم و همه كار كرديم .ما شانس بسيار كمي را در 20 دقيقه آخر داشتيم و اين بسيار مشكل بود. بنظر من گل اول آنها آفسايد بود.
ونگر گفت در حال حاضر تمام سعي‌اش براي نگه داشتن هانري در آرسنال است و اين ديگر دست خود هانري است كه بخواهد بماند يا نه.
ينس لمن نيز با قبول كارت قرمزش گفت : داور ميتوانست به بارسلونا آوانتاژ دهد ولي چون مجبور به تصميم‌گيري سريع بود ،ممكن است تصميم صحيحي نگرفته باشد.
در پايان امتيازات بازيكنان را اينجا ببينيد.

۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵

ورزشي

25/2 84
1- برانكو اعلام كرد تا ساعت 11 امشب ، فهرست نهايي تيم ملي را اعلام ميكند. اين در حاليست كه 5 نفر از اردوي فعلي خط خواهند خورد. حالا بايد ديد بعد از عجايبي چون دعوت نشدن ماكاي به تيم هلند يا پيرس و آنلكا به تيم فرانسه، شاهد غير منتظره‌ها هم درتيم ملي ايران باشيم يا نه. (مثلاً خط خوردن يواشكي علي دايي . بعيده).
2- آيا در ادامه بدشانسي استقلاليها در حذف ازتيم ملي ، پيرمرد مشهدي فوروارد تيم ملي نيز حذف خواهد شد؟
3- مهدي پاشازاده هم كه كمك كرد تا تيمش به دسته دوم اتريش سقوط كند ، به عنوان يك بازيكن آزاد ، مايل است فوتبالش را در ايران به پايان برساند. (عاقبت خداداد عزيزي و داريوش يزداني)
4- رضا حسن‌زاده هم بعد از كما ، فوت كرد، چون به قول بي‌سرزمين ، خودش از حاجي خواسته بود بجاي اتوبوس ، براشون سواري بگيره و خب البته كم هم مقصر نبوده ، چون كمربندش رو نبسته بوده!