۰۶ خرداد ۱۳۸۵

Iranbin و سورپريز

هفته پيش به توصيه و تشويق يكي از اين دوستان ِ‌عشق ِ‌E-shop براي سورپريز رزي ، كتاب شوايك رو به مسووليت كتابلاگ عزيزاز سايت Iranbin انتخاب كردم و بعد از قِرو فِر هاي پرداخت الكترونيكي و تاكيد فراوون براي ارسال بسته در روز دوشنبه و كادوپيچي و الصاق كارت و ...، يكسره مواظب برنامه‌هاش بودم كه تا قبل از ظهر دوشنبه رو، خونه بمونه و حتي از بيرون رفتن با دوستاش هم منصرفش كردم. خلاصه از شنبه تا دوشنبه رو همش دستپاچه كه اين بسته به دستش برسه. تازه اونم بي مناسبت و همينطوري.و صبح دوشنبه منتظر تلفن كه بگه :" واي چيكار كردي" و از اين حرفا و منم ... كِيف بشم كه زنگ زد (با صداي كاملاٌ‌خواب‌آلود وشاكي) گفت :" يه نفر اينفدر زنگ خونه رو زد و منم باز نكردم تا پشيمون شد و زنگ بقيه طبقات رو ميزد. نميدونم چيكار داشت" . من كه تا اون لحظه 32 دندون ِ تمام بودم فقط تونستم بگم : اَه .

خلاصه تا ساعت ده ونيم شب رو منتظر بوديم كه هر كدوم از همسايه‌ها كه بسته رو تحويل گرفته ، ورداره بياره (گندي به اين سورپريز زده شد كه هيچوقت يادم نميره) . ديگه ساعت ده و نيم خودم زنگ تمام طبقات رو زدم تا طبقه سوم گفت بسته پيش ماست. وقتي بالا رفتم و چشمهاي قرمز و پف كرده همسايه رو ديدم، فهميدم اونم مثل خودم زود ميخوابه و من با اين سورپريز لعنتي همه رو امروز زابراه كرده بودم.
رزي هم چيزي نگفت كه از كتاب خوشش اومده يا نه . فقط قول داده كه مي خونش.
دستش درد نكنه كه مي خونش.

هیچ نظری موجود نیست: