۱۰ فروردین ۱۳۸۱

با اجازه سينا

با تو ديشب تا كجا رفتم.
تا خدا و انسوي صحراي خدا رفتم.
من نمي گويم ملايك بال در بالم شنا كردند.
من نمي گويم كه باران طلا آمد،
با توليك اي عطر سبز سايه پرورده،
اي پري كه باد مي بردت
از چمنزار حرير پر گل پرده،
تا حريم سايه هاي سبز
تا بهار سبزه هاي عطر
تا دياري كه غريبيهاش مي آمد بچشمم آشنا،رفتم.
پابپاي تو كه مي بردي مرا با خويش،
-همچنان كز خويش و بيخويشي-
در ركاب تو كه مي رفتي،
هم عنان با نور،
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني،
سوي اقصا مرزهاي دور،
-تو قصيل اسب بي آرام من،تو چتر طاووس نر مستم
تو گراميتر تعلق،زمردين زنجير ز هر مهربان من-
پا بپاي تو
تا تجرد، تا رها رفتم.

غرفه هاي خاطرم پر چشمك نور و نوازشها
موجساران زير پايم رامتر پل بود.
شكرها بود و شكايتها،
رازها بود و تامل بود.
با همه سنگيني بودن،
و سبكبالي بخشودن،
تا ترازوئي كه يكسان بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم.
چند و چونها در دلم مردند.
كه بسوي بي چرا رفتم.

شكر پر اشكم نثارت باد.
خانه ات آباد اي ويراني سبز عزيز من،
اي زبر جد گون نگين خاتمت بازيچه هر باد
تا كجا بردي مرا ديشب،
با تو ديشب تا كجا رفتم.

مهدي اخوان ثالث
ياًس فلسفي:
(يه توضيح كوتاه در مورد اين قسمت بدم كه وبلاگ عمومي فكر نكنه سينادچار ياًس فلسفي شده. منظور اين قسمت نوشتن چيزايي كه مربوط به
خودم نيست ولي از ديد ادبي يا فكري قابل توجهند.) و اما ياًس فلسفي امروز :

استاد مي گويد:
-دو خدا وجود دارد.خدايي كه استادان دانشگاه درباره او به ما مي آموزند و خدايي
كه خود به ما مي آموزد. خدايي كه مردم هميشه درباره اش صحبت مي كنند و
خدايي كه خود با ما سخن مي گويد.خدايي كه هراسيدن از او را آموخته ايم و
خدايي كه از عطوفت با ما سخن مي گويد.
دو خدا وجود دارد.خدايي كه در بلنداست و خدايي كه در زندگي روزمره ما حضور دارد.
خدايي كه از ما ميطلبد و خدايي كه قرضهاي ما را مي بخشد. خدايي كه ما را با آتش دوزخ
تهديد ميكند و خدايي كه بهترين راه را به نشان ما مي دهد.
دو خدا وجود دارد.خدايي كه ما را زير بار گناهانمان خرد مي كند وخدايي كه با عشق خويش
ما را آزاد مي سازد.

روزانه:
امروز از داخل شركت دارم وبلاگو بروز ميكنم.اونم تو چه وضعيتي!
شركت نيمه تعطيل براي رنگ كاريه ،همه چيز وسط اتاقه ، بوي رنگ داره
خفم ميكنه و فقط براي اينكه ممكنه يه مشكلي در ساختمونهاي ديگه پيدا بشه ،
من و يكي دو نفر ديگه از صبح اينجا علافيم (الافيم). اين صداي سمباده زدن
ديوارها هم كنار گوشم خيلي قشنگه و آرامش بخش!
الان هم از بين 2 تا ميز بهم چسبيده و بدون صندلي سعي ميكنم بروز شم !

۰۱ فروردین ۱۳۸۱

يأس فلسفي:
بابا روز اول سال نو كه آدم يأس فلسفي نميگيردش. باشه براي بعد.
روزانه :
1- سال نو بر همه مبارك
چقدر در راديو و تلويزيون ما معلومه سال جديده ! سال نوي اوناهم مبارك!

۲۹ اسفند ۱۳۸۰

يأس فلسفي:
استاد مي گويد:
زماني كودك بوديد و يكي از نخستين چيزهايي كه در زندگي آموختيد،گريستن بود،
چون گريستن بخشي از زندگي است ،هرگز از ياد نبريد كه آزاديد ونشان دادنِ
احساساتتان شرم آور نيست.
فرياد بزنيد،با صداي بلند هق هق كنيد،هر چقدر كه مايليد ، سر وصدا كنيد.چون
كودكان اينگونه مي گريند و آنان سريعترين راهِ آرامش بخشيدن به قلبشان را
ميشناسند.
هرگز متوجه شده ايد كه كودكان چطور از گريستن دست مي كشند،چون چيزي
حواسشان را منحرف مي كند. چيزي آنها را به سوي ماجراي بعدي فرا مي خواند.
كودكان خيلي سريع از گريستن دست مي كشند.
و براي شما نبز اينگونه خواهد بود، تنها اگر همچون كودكان بگرييد.

۲۴ اسفند ۱۳۸۰

يأس فلسفي:
همه ما نگران عمل كردن ،انجام كار ، حل كردن مشكلات و تامين ديگرانيم.همواره
مي كوشيم برنامه اي بريزيم ، نتيجه ديگري بگيريم و چيز ديگري كشف كنيم .
در اين ماجرا هيچ چيز نادرستي وجود ندارد،هر چه باشد اينگونه است كه جهان را
مي سازيم و تغيير مي دهيم.
اما عمل نيايش نيز بخشي از زندگي است.
گاهي باز ايستادن ،گريختن از خويشتن و خاموش ايستادن در برابر كيهان.
زانو زدن با جسم و روح .بي خواستن چيزي ،بي انديشيدن ، بي حتي سپاسگزاري
به خاطر چيزي.تنها تجربه گرماي عشقي كه ما را احاطه مي كند. در اين لحظه ها
شايد اشكهاي غيرمنتظره اي ظاهر شوند...اشكهايي كه نه به شادي فرو مي ريزند و نه به اندوه.
از اين پديده شگفت انگيز نشويد. اين يك عطيه است.اين اشكها روح شما را پاك مي كنند.

روزانه :
با اجازه همگي ما فردا شب عازم مشهد هستيم و چند روزي تارك لاگستان. خسته ام.
حتما نياز به يك سفركه روح گذشته در اون جاري باشه ، دارم. بي فكر كردن راجع به چيزي.
نه سِرورهاي درمان ، نه مِيل سِرور بابك ،نه پروكسي سرور ، نه مشكل كندي شبكه مالي ،
نه بحثهاي بي اساس راجع به حقوق و مرخصي و تاخير و غيبت و...خودم باشم و خودم.
گرچه بعضيها قشنگي اين سفر رو با بي فكري و بي مسووليتي خودشون ناقشنگ كردن
ولي هرچي باشه سفر مشهده ديگه. ما مخلصشيم !

اطلاع رساني:
اگه حوصله داشتيد به اينجاها هم يه سري بزنيد:
http://www.purmusaa.tapesh.com/photo2.html
http://www.purmusaa.tapesh.com/favorite_links.html


۲۳ اسفند ۱۳۸۰

يأس فلسفي:
ميلتون اريكسون مبتكر روش درماني جديدي است كه بر هزاران پزشك در ايالات متحده
تاثير گذاشته است.وقتي دوازده ساله بود، دچار فلج اطفال شد.ده ماه بعد،شنيد كه پزشكي
به پدرو مادرش گفت: پسرتان شب را تا صبح دوام نمي آورد.
اريكسون صداي گريه مادرش را شنيد.فكر كرد:كه ميداند؟ شايد اگر شب را دوام بياورد،
مادرم اينطور زجر نكشد. و تصميم گرفت تا سپيده دم روز بعد نخوابد. وقتي خورشيد بالا
آمد به طرف مادرش فرياد زد:آهاي ،من هنوز زنده ام!
چنان شادي عظيمي در خانه در گرفت كه تصميم گرفت هميشه تلاشش را بكند كه يك
شب ديگر، درد و رنج خانواده اش را عقب بياندازد.
اريكسون در سال 1990 در 75 سالگي در گذشت و از خود چندين كتاب مهم درباره
ظرفيت عظيم انسان براي غلبه بر محدوديتهايش به جاي گذاشت.

روزمرّگي :
از عجايب اينكه ،علي دايي نامش در تركيب جديد تيم ملي نيست.
البته بنا به گفته خودش با صلاحديد خودش با مربي جديد تيم ملي
صحبت كرده و فعلاً در تركيب قرار نمي گيرد. باور كرديم!

اطلاع رساني:
اطلاع مورد نظر در دسترس نمي باشد!
!No information to view

۱۸ اسفند ۱۳۸۰

يأس فلسفي:
در برخي سنتهاي جادو ،شاگردان يك روز ازسال يا در صورت ، سراسر يكي از
تعطيلات آخر هفته را به برقراري ارتباط با اشياي درون خانه شان اختصاص مي دهند.
هر شئ را لمس مي كنند و با صداي بلند مي پرسند :واقعاً به اين احتياج دارم ؟
كتابها را از درون قفسه بيرون مي آورند:آيا هرگز اين كتاب را دوباره مي خوانم؟
هر شئ يادگاري را بررسي مي كنند: آيا هنوز لحظه اي را كه اين شئ به يادم
مي آوردم ،مهم مي دانم؟
تمام قفسه ها را باز مي كنند : از آخرين بار كه اين لباس را پوشيدم چقدر مي گذرد؟
واقعاً به آن احتياج دارم؟
استاد مي گويد: هر شئ انرژي خودش را دارد . اگر بكار نروند،در خانه، به آب راكد
تبديل مي شوند: جاي مناسبي براي جوندگان و پشه ها .بايد مراقب باشيد و بگذاريد
انرژي آزادانه جريان يابد.اگر كهنه ها را نگه داريد ، تازه ها جايي براي تجلي خويش نمي يابند.

روزمرّگي :
ديروز(جمعه) با سامي و شهريار به جشن درختكاري از طرف جبهه سبز رفتيم
كه حدوداً 500 نفر اومده بودن.يه تپه از تپه هاي "تلو" رو درخت كاشتيم. به گروههاي
5 نفره تقسيم شديم و با يه بيل و 2 گالن به درختكاري مشغول شديم.
اونم چه درخت كاشتني ، گودالها كه از قبل آماده شده بودن و زحمتشو كشيده بودن.
ما فقط خودمونو كشتيم با پا ، خاكهاي كنار نهال را محكم كرديم و 2 قُلُپ آب پاشون ريختيم. خدا قوت !

اطلاع رساني:
مي خواهيد بدونيد هر چيزي چطوري كار ميكنه ؟ يه سري به سايت
www.howstuffworks.comبزنيد.
الان با ديدن اين حتماً چند نفري هستن كه ميگن: اينم خودشو كشت با اين يه دونه سايت كه بلده،
ولي ببينيد لذت ميبريد.

۱۴ اسفند ۱۳۸۰

يأس فلسفي:
مريم مقدس با عيساي نوزاد در آغوشش روي زمين آمد تا از صومعه اي بازديد
كند.راهبان خوشحال به صف ايستادند تا به بانوي مقدس و عيسي مسيح اداي
احترام كنند،يكي ازآنها شعر خواند،ديگري تصاوير زيبايي از كتاب مقدس رانشان
داد ،راهب ديگري نام تمامي قديسان را از بر خواند.
در انتهاي صف راهب فروتني ايستاده بود كه هرگز فرصت آموختن از خردمندان
دوران خود را نيافته بود.والدينش مردمي ساده بودند كه در سيرك سيار كار
ميكردند.وقتي نوبت به او رسيد، راهبان ديگر ،هراسان از اينكه او به تصويري
كه ازآن صومعه ارائه كرده بودند، آسيب برساند ،خواستند مراسم اداي احترام را
تمام كنند.اما او هم ميخواست عشقش را به مريم مقدس نشان دهد. شرمگين،
همچنان كه نگاه سرزنش بار برادرانِ ديگر را احساس ميكرد ،چند پرتقال از
جيبش بيرون آورد و شروع كرد به بالا و پايين انداختن آنها ... وهمينطور
كه در سيرك از والدينش آموخته بود ،تردستي كرد.
تنها آن هنگام بود كه عيساي نوزاد لبخند زد وبا خوشحالي كف زد و مريم
مقدس بازوي خود را تنها به سوي آن راهب فروتن گشود و اجازه داد اندكي
فرزندش را در آغوش گيرد.

روزمرّگي :
بابا ،اين خودروي ملي ما رو كشت. اين سمند ملي رو يه خورده بيشتر تحويل
بگيرين. صبح وشب توي تلويزيون، خبر از ساخت اين خودروي تمام ملي
85% ساخت داخلي است. با يك قيمت مناسب كه تهيه اونو براي هر خانواده
ايراني سهل و راحت كرده. مگه 13 ميليون تومان هم رقميه كه اين همه سر
و صدا ميكنين. حداقل يه خودروي ملي دارين. نـــــــــه ؟

امشب در اخبار شبكه 3 نمايشگاهي از آثار نقاشي روشندلان رو نشون ميداد
كه واقعاً من يكي شرمنده شدم.
با اين تن سالم يه هنر نداريم.هنر كه پيشكش ،قدر همين سلامتي رو هم نميدونيم.
اينقدر با احساس از رنگ حرف ميزدن كه آدم باورش نميشد كه رنگو تا حالا
نديدن. يعني ميشه؟ يكيشون ميگفت صداقت به رنگ سبزه و اون يكي ميگفت
سفيده. زيبايي رو با رنگهاي آبي و سبز توصيف ميكردن و ... .
يه خورده خودت خجالت بكش. كمتر بنال!

اطلاع رساني:
- (به نقل از مجله فيلم 282): نمايشگاه اينترنتي عكسهاي "موج مرده"
مجموعه عكسهايي از پشت صحنه فيلم "موج مرده" ابراهيم حاتمي كيا با
عنوان "دوربين سوم" در سايت خانه عكاسان ايران به نمايش گذاشته شد.
به آدرس : www.iranipc.com

- مستند 45 دقيقه اي "قريه من " سفري است به روستاي قرقرك كه آرامگاه
فريدون فروغي در آن قرار دارد .در اين مستند كه درباره فروغي است ،
ضمن گفتگو با خانواده و دوستان وي تلاش شده تا تصويري تازه تر از اين
خواننده محبوب دهه 1350 ارائه بشود.در اين فيلم علاوه بر پخش آثاري از
فروغي ،واروژان و اسفنديار منفردزاده ،از اشعار فروغ فرخزاد نيز استفاده
شده است. فيلم كار مهران زينت بخش ميباشد.
يأس فلسفي:
كاشف سفيدپوستي در قلب آفريقا ،نگران رسيدن به مقصد به باربرانش
دستمزد اضافه اي پيشنهاد كرد تا سريعتر بروند.تا چند روز باربران تندتر
حركت كردند. اما يك روز بعد از ظهر ناگهان همه آنها بارشان را زمين
گذاشتند و نشستند .اين بار هر چه به آنها پول بيشتري وعده داد ، حاضر
نشدند حركت كنند. وقتي سرانجام كاشف ازآنها پرسيد چرا اينچنين رفتار
ميكنند،پاسخ دادند :
آنقدر تند آمده ايم كه ديگر نمي دانيم چه مي كنيم.بايد صبركنيم تا روحمان
به ما برسد.