جمعه 23/2/84
ديروز عصر،وقتي كه دو نفر از دوستان را در كنار ميدان آزادي براي رفتن به كرج پياده كردم و براشون بخاطر اظهار ادب و خداحافظي بوق زدم ، 50 متر جلوتر توسط الگانس نيروي انتظامي به كنار خيابون هدايت شدم.افسر بدون لهجة آن با نگاهي عميق و سرشارازموفقيت،پرسيد :مسافركشي؟
گفتم : نه ! گفت :پس براي چي براي اون خانومه بوق زدي؟ حيرتزده نگاهش ميكردم. چون در اين عمر سي ساله ، عرضة همچين كاري رو نداشتم .
عمليات پليسيٍ باز كردن صندوق عقب و استعلام شماره ماشين از مركز به دقت و شدت انجام ميشد و من باز بهت زده..
دوستان كه از راه دور شاهد ماجرا بودند ،برگشتند براي اداي توضيحات .
در نهايت به علت همراه نداشتن مدارك ، 4 هزار تومن جريمه شدم. افسره پرسيد : خداوكيلي درست گفتم يا نه ؟ محكم گفتم : نه . گفت : پس اين برگه جريمهرو داشته باش تا يادت باشه ، مداركت هميشه همراهت باشه و من بهت زده . واقعاً عرضهشو نداشتم باور كنيد.
پ. ن: 1- پي كي رو چه به اين غلطا .
2- درهمون لحظه ،توي ميرداماد و جردن و ...دهها نمونه از اين دست موجوده ،اونوقت من و پي كي و اين قيافه، اونم توي ميدون آزادي .
3- برادر سر راحت بر بالين بگذار، امروز به وظيفة خطيرت عمل كردي، چه دليري و چه با شهامت.
4- پي كي ما، ديروز شخصيتش خرد شد، جلوي اون همه آدم، جلوي اون الگانس.
بايد ببرمش خودرو درماني.
۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر