۲۱ آبان ۱۳۸۷

از كجا آمده ام، نوشتنم بهر چه بود - به كجا ميروم آخر ، ننمايي هدفم

يكباره به ياد روزهاي  اول وبلاگ نويسي و وبلاگ خواني افتادم. روزها و شبهايي كه تشنه خواندن شده بودم ، خواندن خاطرات ، خواندن ديدگاهها، تحليلها و نظرات با قالبي متفاوت از كتاب و مجله و پاورقي، نوشته‌هايي زنده تر.
در تعداد معدود لينكهاي كنار صفحه ي هر وبلاگي ، لينك هودرحتماً وجود داشت.روزهايي كه با ايميل با حسين درخشان سوالات فني و مشكلات وبلاگي مطرح مي‌كرديم و او هم پاسخ مي‌داد.
وقتي كه شهريار قديم (1) (مرد پايونير تكنولوژي) از مبحثي به اسم وبلاگ نام برد و با معرفي وبلاگ افكار پراكنده يك زن منسجم (ندا حريري) مرا به خواندن و در پي‌ آن به نوشتن ترغيب كرد، ماهها عطش خواندن وبلاگها ، خواب شبانه روزي ام را به 2-3 ساعت در روز كاهش داد وحتي بازي مكس پين 1 هم نتوانست در آن زمان محبوبيت خود را آنچنان كه وبلاگ خواني برايم جذابيت داشت، حفظ كند. اشتياقي كه حتي در پديده‌هاي نوظهور بعدي هم مثل ‌اركات ، فيس بوك ، فرند فيد و توييتر ديگر اتفاق نيافتاد.توضيح اوليه‌اي هم كه شهريار درتعريف اين پديده نوظهور داد ، فضايي را به عنوان ثبت خاطرات و روزانه نويسي هاي شخصي معرفي كرد كه رايگان است و از آنجا كه هر چيز رايگان خوب است و بايد ثبت نام كرد ، دوان دوان رجيستر كردم و آلوده هم نشدم.
بازخواني آرشيوهاي اوليه كه حدوداً به 7 سال پيش برمي‌گردند، كاملاً نشان از جوزدگي اينجانب در آن دوران دارند، شايد هم نه من تنها ، بلكه ديگراني هم بودند كه نمونه اوليه پستهايشان معمولاً محدود به شعر و مطلب ادبي ميشد كه تا قبل از اين خيلي ارادتمندش بودند وجايي هميشگي و در دسترس براي ثبتشان نداشتند و پستهاي اوليه من هم از اين امر، جدا نبودند.
به هر حال همه اين كلامهاي رايگان(2) براي اين بود كه خودم را موظف كنم به خاطره نويسي ، به نوشتن همه اتفاقات خوب و بدي كه به خاطر دارم و ممكن است شامل مرور زمان شوند ويا براي به يادآوردنشان حسرت بخورم.
خودم را موظف كنم به نوشتن ِمرتب ، كه حداقل بازمانده هاي خوشيهاي دوردستمان زنده شوند.البته اميدوارم...

توضيح (1) : شهريار جديد 
توضيح (2) :  براي حفظ شئونات اسلامي ، از لفظ نامناسب " حرف مفت" استفاده نشد!

هیچ نظری موجود نیست: