۲۵ دی ۱۳۸۷

مصطفوی، دوروی برشته شده

چند ماه پیش که جاسوس خیانتکارِ فیفا ومعاند نظام در برنامه نود شرکت کرد، بعد از افشای همه هنرهای سازمان و فدراسیون فوتبال، ککی به تنبان پدرِ ورزش و فرزندان خلفش که همگی در خانه ی پدر جمع بودند و پیژامه راه راه پوشیده بودند،انداخت که مجبور شدند برای صیانتِ خانواده و حفظ آبروی پدر،هرکدام به نوبت پشت خط حاضر شوند و از پدر دفاع کنند. ابتدا فرزند ته تغاری یا همان جوجه اردک ِ قشنگ، یکسری فحشهای تازه را که از بچه های کوچه یادگرفته بود، به آن مرد بد گنده گفت وچون در وی اثر نکرد، اشکریزان گوشی به فرزند ارشد سپرد. فرزند ارشدِ موقشنگ هم ،همه دروغهایی که بابایی یادش داده بود، پشت سرهم ردیف می کرد و همزمان در چشمِ آن مرد بد نگاه می کرد و چون افاقه نکرد، خواست گوشی به پدر بسپارد که به اشارت دست او، تماس را قطع کرد.
خانواده، کینه ای ...(حیوانی نجیب و باربر-نه کینه اسبی و الاغی منظور نیست) به دل گرفتند و منتظر فرصت تلافی شدند.
روزی که تلخک ِ مطرودِ خانواده،بغض آلود از نامهربانیهای پدر می گفت،جوجه اردک به دور از چشم پدر،گوشی را برداشت و اینبار او دروغهایی را که از برادر موقشنگش یاد گرفته بود، تحویل داد ولی وقتی دوباره به او گفتند:" برو با بزرگترت بیا"، گوشی را محکم کوبید و پیش پدر رفت و گفت:" بابایی ، این آقا موفرفریه همش منو تحقیر می کنه،چرا هیچی بهش نمی گی؟"
پدر لبخندی زد و گفت:"دارم براش" و برقی از دندانِ ...(یکی از دندانهایش دیگر..) ساطع شد و جوجه اردک، لی لی کنان دور شد و سالهای خوب و خوشی را در کنار پدر و برادرش سپری کرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: من همینجا به قطبی ، رفتار پلیدِ این خانواده را یادآوری کرده بودم.

هیچ نظری موجود نیست: