۰۳ بهمن ۱۳۸۹

سوگی هست

مظلوم مَردی بود که 2 سال مردانه و صبورانه تحمّل کرد و دیدار چند روز آینده ما فقط برای طلب آرامش برایش خواهد بود.
در کنارِ زلال ِبابل رود، در هوای پاک جنگل، در کنار طعم تمشک و به دور از هر چه که آدمیان، آلایندگی نام نهند، می زیست وبه دیگران می آموخت .
عمر آشنایی من با او از 13 سال کمتر بود وعمق ارادتم از 13 سال بسیار زیادتر.
ستودنیهایش بیشمار بودند وناگفتنی هایش ناچیز.
او آرام گرفت و همدلش که در واپسین لحظه ها نور امیدی در دل نگاه داشته بود، بیقرار این جدایی است ومن هنوز با ژرفای صبری که حق تعالی بر سوگ نشستگان هدیه می کند، بیگانه ام.
و در پایان احساس ناخوشایندی که من چون همیشه ، بخشی از این سوگها، ناخواسته و در کنار مردمانی بوده ام که در سوگ شناختمشان، در سوگ همدلشان بودم و در سوگ ازشان دور شدم با یقین به دیدار بعدی در سوگی دیگر.

۱ نظر:

مهديك گفت...

چه حقيقت تلخي است عبارت زير:
با یقین به دیدار بعدی در سوگی دیگر