دوستي ، مرحمت نمود و پيش از رسيدن اين روز عزيز، پيشاپيش " شروع دومين دهه زندگي مشترك " ما را تبريك گفت. هر چندعمق اين جمله سرشار از شكوه وشادي براي ما بود، اما نتوانستيم اندك حس غريب ِخود را كه شايد مخلوطي ازغم، نااميدي ونگراني ِناشي از گذشت اين همه زمان بود، پنهان كنيم ، چرا كه بي اختيار "دومين دهه" را پايان ِ بيست سال، زندگي فرض كرديم، نه شروع يازده سال، همدلي .
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر