دوشنبه 12/1/87
حركت ساعت 4.5 صبح . خنك خنك خنك . دماوند ، فيروزكوه ، گدوك، ورسك،پل سفيد، زيرآب، شيرگاه و قائمشهر.
O2 خالص. نفس عميق.
دوشنبه 12/1/87
حركت ساعت 4.5 صبح . خنك خنك خنك . دماوند ، فيروزكوه ، گدوك، ورسك،پل سفيد، زيرآب، شيرگاه و قائمشهر.
O2 خالص. نفس عميق.
چهارشنبه 7/1/87
با تمام علاقه وافري كه به برچسبهاي روي شيشه داشتم و تمام داراييم را امروز براي آنها به خزانه دولت واريز كردم، چيزي نصيبم نشد. برچسب بيمه ديگر اجباري نيست. برچسب عوارض ، بعد از تعطيلات و برچسب معاينه فني هم به علت شلوغي بيش از حد ، بيخيال شدم . قسط مسكن هم كه ديگر برچسب نمي خواهد . برچسب "پپه " هم كه همينطوري به پيشانيمان چسبانده اند.
سه شنبه 6/1/87
دوندگي صبحگاهي . كاظم و كله مستطيل. تصميم به برگشت براي اعزام به اراك. باز هم سالار و صدقه. خدايش حفظ كناد.
دوشنبه 5/1/87
سست ارادگي و خواب صبحگاهي . لعنت به پياده روي صبحگاهي . خواب تا ساعت نه ونيم .
يكشنبه 4/1/87
پياده روي و دوندگي صبحگاهي . باز شاليزار و جنگل و قطار محلي . "نسيم هراز" و "همشهري جوان"
جمعه 2/1/87
حركت به سمت قائمشهر 7 صبح . صدقه براي سلامتي سالار. "روي در آفتاب " و "قرباني" و گدوك . زيرآب و شيرگاه و ملت سبزه نديده ي به پيچ نشسته و دوغ وديزي ِگدوك خورده.
پنج شنبه 1/1/87
سفره و هفت سين و بي ذوقي هنري هميشگي . كلكسيون مجريهاي قشنگ ! كلكسيون مهمانهاي كليشه اي وزرد كمرنگ و پررنگ. نهار به رسم معمول . آمادگي براي سفرهاي دوره اي شمال و اراك .
چهارشنبه 29/12/86
آنقدر كار براي روز آخر مانده بود كه به نظر مي آمد سر سفره هم بايد روزنامه و كهنه به دست مي نشستيم.رسم گيشاگردي هم به جا آورديم. پياده رو و دستفروش و گشت الكي .
سه شنبه، 28/12/86
امروز فقط براي دريافت خلعتي و گرفتن بك آپ به شركت رفتم. خلعتي در شركت جا ماند وبا كوله پشتي از سررسيد به خانه برگشتم.