۱۰ بهمن ۱۳۸۰

مولانا
والله كه شهر بي تو مرا حبس ميشود
آوارگي و كوه و بيابانم آرزوست
زين خلق پرشكايت گريان شدم ملول
آن هاي و هوي و نعره مستانم آرزوست
--------------------------------------------------
نان پاره ز من بستان،جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد
آنرا كه منم خرقه ، عريان نشود هرگز
وآنرا كه منم چاره ، بيچاره نخواهد شد
آنرا كه منم منصوب، معزول كجا گردد
آن خاره كه شد گوهر ،او خاره نخواهد شد
آن قبله مشتاقان ويران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان سي پاره نخواهد شد
از اشك شود ساقي اين ديده من، ليكن
بي نرگس مخمورش ،خماره نخواهد شد
بيمار شود عاشق ، اما بنمي ميرد
ماه ارچه كه لاغر شد،استاره نخواهد شد
خاموش كن و چندين غمخواره مشو آخر
آن نفس كه شد عاشق ، اماره نخواهد شد

هیچ نظری موجود نیست: