۰۲ خرداد ۱۳۸۴

بم 84

خاتمي :‌ قول داده‌ام تا تابستان 84، بم روي پاي خود بايستد
قابل توجه اينكه : بم روي پاي خود ايستاد ، چند قدمي راه رفت و بعد زمين خورد و ديگر بلند نشد. روحش شاد.

۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۴

ستارخان

خدمات برق اتومبيل ستارخان واقع در خيابان ستارخان ، نبش كوچه ستارخان .

PK بزن بغل

جمعه 23/2/84
ديروز عصر،‌وقتي كه دو نفر از دوستان را در كنار ميدان آزادي براي رفتن به كرج پياده كردم و براشون بخاطر اظهار ادب و خداحافظي بوق زدم ، 50 متر جلوتر توسط الگانس نيروي انتظامي به كنار خيابون هدايت شدم.افسر بدون لهجة آن با نگاهي عميق و سرشارازموفقيت،پرسيد :‌مسافركشي؟
گفتم : نه ! گفت :پس براي چي براي اون خانومه بوق زدي؟ حيرتزده نگاهش ميكردم. چون در اين عمر سي ساله ، عرضة همچين كاري رو نداشتم .
عمليات پليسيٍ باز كردن صندوق عقب و استعلام شماره ماشين از مركز به دقت و شدت انجام ميشد و من باز بهت زده..
دوستان كه از راه دور شاهد ماجرا بودند ،برگشتند براي اداي توضيحات .
در نهايت به علت همراه نداشتن مدارك ، 4 هزار تومن جريمه شدم. افسره پرسيد : خداوكيلي درست گفتم يا نه ؟ محكم گفتم : نه . گفت : پس اين برگه جريمه‌رو داشته باش تا يادت باشه ، مداركت هميشه همراهت باشه و من بهت زده . واقعاً عرضه‌شو نداشتم باور كنيد.

پ. ن: 1- پي كي رو چه به اين غلطا .
2- درهمون لحظه ،‌توي ميرداماد و جردن و ...دهها نمونه از اين دست موجوده ،‌اونوقت من و پي كي و اين قيافه، اونم توي ميدون آزادي .
3- برادر سر راحت بر بالين بگذار، امروز به وظيفة خطيرت عمل كردي، چه دليري و چه با شهامت.
4- پي كي ما، ديروز شخصيتش خرد شد، ‌جلوي اون همه آدم، جلوي اون الگانس.
بايد ببرمش خودرو درماني.

۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۴

زندگی فرازمينی

این داداش ما بعد ازاینکه از تماشای بازی ایران و ژاپن ، جون سالم بدر برده ، به زندگی فرازمينی علاقمند شده .مطلب جالبیه.

۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۴

بي‌سرزمين

تحليل بي‌سرزمين از مقولة " علم بهتر است يا ثروت " خواندنيست .
داشتن همسري كه كارشناس فوتباله ، تو رو از ديدن هر چي برنامه غير ورزشيست، محروم ميكنه . يادش بخير، يه زماني چقدر برنامه "ايران زمين" رو دوست داشتم ، ولي الان فوتبال رو دوست دارم!

۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۴

متفرقه

1- اعتماد به نفس احمدي‌نژاد : با 3 ميليون مشكل زباله تهران را حل كردم.(متن خبر)

2- جنبش نرم‌افزاري و توليد علم : يعني چي ؟

3- در نيمه باز اتاق و چراغ خاموش آن ،‌تو را ياد پرچم نيمه‌افراشته سوگواريها مي‌اندازد.
هم ناراحتم و هم خوشحال و نه خوشحالم و نه ناراحت. كاش نبودنش به اينصورت اتفاق نمي‌افتاد.عادت‌كردن هم بدعادتيه.